آنان که سپیده‌دمان بادبان برکشیدند | زبیگنیف هربرت

آنان که سپیده‌دمان بادبان برکشیدند
و دیگر بازنخواهند گشت،
ردپاشان را بر موجی به جا نهادند.

پوسته‌ی صدفی
زیبا چنان فسیلِ دهانی
به اعماق دریا فرو می‌شود.

آنان که بر جاده‌ای خاکی گام نهادند
و حتی به پشت پنجره نرسیدند
اگرچه بام‌ها در دیدرس‌شان بود:

در ناقوسی از هوا پناه خواهند جست.

اما آن‌ها کز آنان
تنها اتاقی سرد بی‌پناه می‌ماند و
جفتی کتاب، کاغذی سفید
و شیشه‌ی خالی دوات،

هنوز به تمامی نمرده‌اند

در بیشه‌ی کاغذدیواری‌ها پچ‌پچ می‌کنند،
سر صاف‌شان روی سقف‌ها می‌زید.
بهشت‌ِشان از هوا برآمده‌ است
از آب از لیمو از خاک

و فرشته‌ای از باد

در دست‌هایش
تنشان را می‌ساید و آنان
بر سبزه‌زارهای این عالم
خواهند وزید.

برگشت به بالای صفحه